loading...
کارگاه ادبی
م مهرپرور بازدید : 154 یکشنبه 22 آبان 1390 نظرات (0)
1

غم و غربت در شعر معاصر



اسطوره: یکی از نمودهای غم غربت، اسطوره­پردازی است در واقع اسطوره­ها، بازسازی جهان آغازین ویا بهشت از دست رفته است با این دیدگاه، اسطوره­پردازی نیز از بار نوستالؤیکی برخوردار می­شود.« همة اساطیر به ما نشان می­دهند که انسان خاستگاهی از سعادت، خودانگیختگی و آزادی لذت می­برده است اما این حالت را متأسفانه در نتیجة هبوط از دست می­دهد- یعنی در نتیجة آنچه به دنبال حادثة اسطوره­ای، باعث گسستگی آسمان و زمین شد.- در زمان سرآغاز، در عصر پردیسی [بهشتی]، ایزدان به زمین می­آمدند و با آدمیان آمیزش داشتند و انسان­ها نیز می­توانستند با بالا رفتن ازکوه، درخت، گیاه خزنده یا نردبان یا حتی بر بال پرندگان به آسمان بروند.»(الیاده، 1374: 58)

آرکائیسم: آرکائیسم یا باستان­گرایی به عنوان اصطلاح ادبی، به کاربرد صورت قدیم زبان، واژگان یا نحو آن اطلاق می­شود. کادن آن را به این صورت تعریف کرده است:«این اصطلاح با کهنه و قدیم سروکار دارد. تا پایان قرن 19 در شعر رواج داشت. این امر دلایل گوناگون دارد. گاهی شکل قدیمی واژه از لحاظ وزن مناسب­تر بود. غالباً کهن­گرایی و استفاده از واژه­های قدیم یادآور گذشته است به­خصوص واژه­هایی که دوران شوالیه­گری و رومانس­ها را تداعی می­کنند.»(کادن،1380: 39) آرکائیسم، زمانی از مصادیق غم غربت قلمداد می­شود که زبان و ابزارهای آن برای بازسازی و یا فضاسازی گذشته به کار رفته باشد.

آرمان­شهر: اندیشة وجود آرمان­شهر یک اندیشة دفاعی بشر در برابر سختی­ها و دلتنگی­های روزگار بوده است. وجود آرمان­شهر یا مدینة فاضله«پیشینه­ای به قدمت تمدن بشری دارد. از هنگامی که جامعة انسانی پدید آمده، انسان در جستجوی آرمان­شهر بوده است گاه آن را به صورت بهشت این جهانی تصور کرده است... جایی که اثری از رنج، اندوه، بیماری، کهن­سالی و ... نیست. کهن­ترین افسانة شناخته شده دربارة بهشت این جهانی، حماسة گیلگمش است.»(اصیل، 1381: 18) در ادب و فرهنگ ایرانی نیز به انحاء گوناگون با آرما­ن­شهرهای ساخته و پرداختة عارفان، فیلسوفان و شاعران مواجه هستیم. می­توان از شهاب­الدین سهروردی و آرمان­شهر ناکجاآباد و اقلیم هشتم یاد کرد.«شهری پشت دریاها» و«هیچستان» سپهری و«باغ زرین» آتشی، در ادب معاصرنیز نمونه­هایی از این نوع است: پشت دریاها شهری­ است/ که درآن پنجره­ها رو به تجلی باز است./ بام­ها جای کبوترهایی است که به فوارة هوش بشری می­نگرند./ دست هرکودک ده سالة شهر، شاخة معرفتی است./ مردم شهر به یک چینه چنان می­نگرند/ که به یک خواب لطیف./ خاک، موسیقی احساس تو را می­شنود/ و صدای پر مرغان اساطیر می­آید در باد/ ... (سپهری، 1380: 364-365)

من در سفر زیسته­ام/ من در سفر زاده شده­ام/ شگفتا! که اینک توقفی نامیمون پس از سفری مقدس/ مرا فرسوده کرده است/ من دلبسته شده­ام/ دلبستة باغی زرین در سرزمینی دور/ باغی زرین/ با ساقه­های لطیف لبخندها، شکوفة آشتی­ها، جویبار پنجه­ها/ که از نسیم نفس­ها و نوازش­ها متلاطم است/ باغی زرین/ که من میوة شاداب چشم­هایش را بی­تاب شدم/ بهار تپش­های مزرعة پرآفتابش را گرم­تر سرودم/ و فصل پردوام انتظارها را زندگی کردم. (آتشی، 1386: 57)

ادبیات و غم غربت:

یکی از بن­مایه­های اصلی در ادبیات گذشتة ایران مسئلة غم غربت است که بزرگ­ترین انگیزة آن دورشدن از وطن مألوف بوده است. البته وطن دراین دیدگاه صرفاً به معنی زادگاه و محل پرورش است. دکتر شفیعی­کدکنی دربارة تلقی گذشتگان از وطن می­گوید:«تلقی قدما از وطن به هیچ­وجه همانند تلقی­ای نیست که ما بعد از انقلاب کبیرفرانسه داریم. وطن برای مسلمانان یا دهی و شهری بوده که درآن متولد شده بودند یا همة عالم اسلامی که نمونة خوب آن در اقبال لاهوری دیده می­شود... که بهترین تصویرکنندة انترناسیونالیسم و جهان­وطنی اسلامی است.»(شفیعی­کدکنی، 1381: 36) مسئلة غربت روح یکی از بارزترین جلوه­های نوستالژی درادب عرفانی ایرانی است. روح که از وطن اصلی خود دور افتاده است دراین جهان به دلیل تنگناهای موجود، یاد دوران خوش گذشته می­افتد و ازاین که چنین عزّت وآسایشی را از دست داده است دچار دلتنگی وحسرت می­شود. این مسئله دراندیشة سنایی(البته اصل اندیشه به ایدة نوافلاطونیان می­رسد) و عطار و به­خصوص مولوی بسیار پررنگ نمایانده شده است. مولوی در بسیاری از قسمت­های مثنوی و به صورت تمثیل مستقلی در داستان طوطی و بازرگان، برای رهایی از این حسرت و دلتنگی«مرگ ارادی» را پیشنهاد کرده است.

 

غم غربت در شعر معاصر: همچنان­که در ادبیات گذشته نیز شاهد هستیم یکی از خصیصه­های بارز آن نوستالژی است. در شعر معاصر این حسرت و دلتنگی به صورت­های گوناگون به چشم می­خورد. یکی از علت­های اصلی تنوع آن، پیشرفت­های سریع و حیرت­آفرین تمدن و صنعت است که درکنار رفاه و آسایشی که برای نوع بشر با خود همراه آورده، خواه­ناخواه بخشی از دلبستگی­ها، عواطف، گذشته، مقدسات وچیز­هایی از این قبیل را در خود بلعیده، از بین برده است و انسان­ها را در مواجهة با تمدن، بیشتر و بیشتر دچار وحشت کرده و باعث شده که آنان برای غلبه براین وحشت و تنهایی خود به گذشتة خویش پناه برند و از آن­ با حسرت یاد کنند. مهاجرت خودخواسته یا اجباری بعضی از شاعران از ایران، دومین علت مهم نوستالژی است، این مسئله نیز ابعاد گوناگونی دارد که در ادامه به چند و چون آن خواهیم پرداخت. 

 

غم غربت در شعرچند تن از شاعران معاصر فرایند بسیار مهمی است که تبدیل به بخش بزرگی از اندیشة شاعر شده است. منوچهر آتشی بارزترین نمونة آن است. علاوه بر او در شعر نادرپور، اخوان ثالث، فروغ و سیاوش کسرایی نیز غم غربت را به صورت­های گوناگون مشاهده می­کنیم.طرح غم غربت در شعراین شاعران علت­های گوناگون دارد که مستقیماً به زندگی و سرگذشت و احوالات روحی آنان و شیوة برخوردشان با جهان و تمدن کنونی و نگاه تیزبینانة بعضی ازآنان به زوایای مخرب صنعت درجهان مدرن دارد که در ذیل به صورت مفصل آن را خواهیم کاوید.

 

1- منوچهرآتشی: منوچهرآتشی در سال 1310 و به قولی 1312در روستای دهرود از توابع دشتستان استان بوشهر به دنیا آمد. 13دفتر مجموعة شعرهای اوست. وی در سال 1384 در تهران دیده از جهان بربست.اسماعیل نوری علاء در دهة چهل، شعر آتشی را «تماشاگرا» نامید:«شعر آتشی به معنی دقیق کلمه شعری تماشاگرا است و به همین دلیل در سطح بسیار بعیدی می­توان آن را بهانة تمثیلی برای بیان حرفی دانست.او فضایی دقیق را می­آفریند که به خاطر زنده بودنش شدیداً القا کننده است و در عین حال ذهن علاقه­مند را به معنای ثانوی در خود آن رهبری می­کند. شعر آتشی با همة فریبندگی­ ظاهر، از سمبل و تمثیل­ عاری بوده و هرکجا که جز آن است، حرف رو و آشکار است.»(نوری علاء، 1348: 227) غم غربت یکی ازاصلی­ترین تم­های شعر آتشی است که در تمام اشعارش به انحاء گوناگون به ظهور رسیده است. غم غربت حتی موضوع اصلی بعضی از دفترهای شعری اوست. می­توان سه نوع نمود نوستالژی را در اشعار آتشی مشاهده کرد:

 

الف: غم غربت فردی: نمود اول غم غربت در شعر آتشی، در مواجهة او با مشکلات زندگی ِِفردی در همان محیط جنوب و حسرت او نسبت به اقتدار از دست رفتة خانوادگی بروز کرده که در اشعار اولیة او نمایانده شده است.«اسب سفید وحشی و وصف شکوه و جلال پیشین آن»، وصف جزئیات زادگاه و«گریز مدام به کودکی» بارزترین نمود این غم است:

 

اسب سفید وحشی/ برآخور ایستاده گرانسر/ اندیشناک سینة مفلوک دشت­هاست/ اندوهناک قلعة خورشید است/ با سرغرورش، اما دل با دریغ، ریش/ عطر قصیل تازه نمی­گیردش به خویش/ .../ اسب سفید وحشی اینک گسسته­یال/ برآخور ایستاده غضبناک/ سم می­زند به خاک/ گنجشک­های گرسنه از پیش پای او/ پرواز می­کنند/ یاد عنان­گسیختگی­هاش/ در قلعه­های سوخته ره باز می­کند/ ... (آتشی، 1386: 26-27)

 

اسبی که آتشی آن را بدین صورت وصف کرده و تصویر­های بدیعی فراوانی با آن خلق کرده، یادگار خانوادگی و یک اسب سفید خسته و وامانده بوده است. رک:(تمیمی، 1387: 14) منوچهر آتشی دربارة همین عاطفة نوستالژیک خود دربارة اسب می­گوید:«طایفة ما یعنی کردهای زنگنه، میراث­خوار دورة فئودالیسم و خان­خانی بودند. یک دوران کوتاه و خوب از زندگی من در این فضا گذشت یعنی عناصری مثل اسب، رعیت، تیر، تفنگ و جنگ در زندگی من حضور دایم داشت اما این دوران سریع درهم ریخت. من هنوز کودک بودم که آن شکوه و جلال خان­خانی درهم ریخت. پدربزرگم را رضاشاه به آذربایجان تبعید کرد، پدرم را مجبور کردند که کارمند دولت شود و... روح من بر اثر این مصائب زخمی شد و ضربه خورد. من از همان زمان تا بعدها دچار نوستالژی آن زندگی شده بودم. یعنی این نوستالژی درکاراکترم مؤثر افتاد، دچار نوستالژی اسب، سوار، تفنگ و جنگ شدم.»( یاحسینی، 1382: 158)

 

از جادة معطر پشک و غبار، گلة میش/ آنک سفیده می­زند از شیب تپه­ها/ با ما بیا!/ به آن طرف هموار/ آن سوی این تنازع مشکوک/ ... (آتشی، 1386: 187)

 

یک شیهة کشیده، از دوردست/ از انتهای جاده،/ - آن سوی اغتشاش نیزار/ در انحنای بستر شن­ریز خشک­رود/ اسب هزار خاطره را / از مرتع خیال من، آسیمه می­کند/ .../ یک شیهة کشیده، مرا/ زآن سوی نخل­های توارث/ آواز می­دهد.(همان: 284)

 

وجهة دوم این غم رجوع به دوران کودکی است. رجوع به کودکی و بازسازی فضای آن دوران دراندیشة آتشی، معادل بازگشت به اصل و هویت انسانی است. شاید نوعی تکامل به شمار می­آید،این طرز تفکر دربارة کودک، ناخودآگاه خواننده را به یاد «اَبَرانسان نیچه» و«جنین»(کودک- ستاره) (Star-child )در پایان فیلم« 2001 ، اودیسة فضایی»  (2001- A Space Odyssey) اثر«استانلی کوبریک» (Stanley Kubrick) می­اندازد. این مسئله را نه تنها در یک یا چند شعر، بلکه در مجموع و فرآیند کلی اشعار او مشاهده می­کنیم، نام آخرین دفتر شعر او«بازگشت به درون سنگ»نام دارد. این مجموعه از نام شعری به همین عنوان گرفته شده که مربوط به اسطورة ونوس است و اکثر شعرهای آن در حال و هوای جنوب و دوران کودکی شاعر سروده شده و نوعی استعاره از بازگشت انسان به آغاز خویش است. آتشی در مقدمه­ای که به گزینه اشعارش نوشته، تأکید کرده است که راه نجات بشریت در بازگشت به دوران کودکی خویش است:« ... انسان تنها در دوران صباوت خویش و در برابر طبیعت قهار، ستم بر خود روا نمی­داشته است. دورانی که نمی­توانسته و فرصت نمی­یافته بر مال و نیروی کار همنوعان خود چنگ اندازد، دورانی کوتاه و به ناگزیر گذران. دورانی که مثل رؤیایی شیرین و مثل خاطره­ای دلپذیر در ته زندگی آدمیان مانده است و بعدها گهگاه به یادش آمده و به سوی احیاء دوران کودکی بَرَش انگیخته است ... کودکان برترین شاعران جهانند. نجات جهان در بازگشت به کودکی است به دوران صباوت انسان­. بازگشتی – حالا معقولانه البته.»(آتشی، 1365: 13-14)

 

رجوع به دوران کودکی در هر سه نمود نوستالژی درذهن و زبان شاعر وجود دارد و چنانکه در ادامه خواهیم دید، آتشی بازگشت به صفای دوران کودکی و اصل انسانی را راه گریزی از وحشت تمدن می­داند. در این سماع مبارک/ - که جای مولانا خالی است-/ از چه بگویم؟/ از کوچه­های شهرم/ که کودکی مرا/ در آینه­های شکسته به تماشا گذاشته­اند حالا/ و شما می­بینیدش/ از کوچه­های تنگ آشتی به دبستان گلستان[3] می­رود./ یا کودکی که زودتر از سال­های عمرش از کتاب­ها به درزده/ و به دنبال آهویی شتافته که بهرام را/ به مغارة بی­بن کشاند/ - به دنبال کیخسروِ شعر/ .../ کودکی که هنوز هفتاد ودوسالگیش را به صحرا می­برد/ و واژه­هایش را/ نزدیک مرتع بزغاله می­چراند/ ...(همان، 1386: 1898- 1899)

 

ب: غم غربت روستا: نوع دوم غم غربت، در مواجهة آتشیِ تازه از محیط زندگی جنوب کنده شده با هرچه غیراز آن محیط و عناصر است. محیط زیست شاعر در دوره­ای از زنگی آتشی، پیوند جدایی ناپذیری با روح و اندیشة او داشته است، محمد مختاری دربارة ارزش جنوب در اندیشة آتشی می­نویسد: «جنوب، نماد تبار و تقدیر شعر آتشی به ویژه در نخستین دورة آن است ... بومی­گری به معنی ردیف کردن صِرف نام­های اشیا و مکان­های بومی نیست بلکه به مفهوم تشکل ذهنی زبان بومی است. این تخیل بومی است که طبعاً شعر را از حوزة بازماندن در رؤیت اشیاو آدم­ها به سمت روابط و فرهنگِ اقلیم می­برد.»(مختاری، 1378: 51) غم غربت روستا(جنوب) در مواجهه با شهر و پیشرفت­های آن که طبیعت اولین قربانی آن محسوب می­شود، قانون و محدویت­­های که برای انسان ایجاد کرده و چیزهایی از این قبیل ابعاد گوناگونی به خود گرفته است. در این نوع تصویرسازی­ها، آتشی را در مقام شورش­گر و در عین حال مرثیه­خوانی برصفا، پاکی و صداقت روستا و به تبع آن ارزش­ها و عواطف انسانی می­یابیم. شعر«گلگون سوار» نمونة خوبی در این خصوص است: باز آن غریب مغرور/ در این غروب پرغوغا/ با اسب در خیابان­های پرهای­هوی شهر/ پیدا شد./ در چارراه/ - باز/ از چراغ قرمز/گذشت / .../ خم گشت روی کوهة زین/ و دختران شهری را / که می­رفتند/ از مدرسه به خانه/ تماشا کرد/.../ اما/ او/ این جلوه­گاه عشوه و افسوس را/ - بی­اعتنا/ به آه اضطراب غریزه رها کرد/ ...(آتشی، 1386: 179-181)

 

دلا برخیز!/ دلا! چوپان پیر بادها، برخیز/ دلا! اشترچران ابرهای وحشی نازا!/ - که غافل می­گریزند از فراز چشم­های خالی چاها/ دلا! آواره­گردا! فایزِ غربت­گریزِ لولِ دشتستان/ بیابانی کنِ آشفته حالانِ بیابانی/ بیابان زاد شوخ/ - اینک خیابانگردِ بی­پروا/ طنین شروه­های[4] دختران هیمه­چین، آنک/ تو را می­خواند از گزدان[5]، دلا!/ ... (همان: 340-341)

 

روزگاری/ انتهای جاده­ای که به فراز می­بردم/ ابتدای جهان بود/ .../ سوار برشعاع نگاه اسب/ رفتم/ تا به انتهای جهان برسم/ تا به ابتدای شیرین آن فراز شوم/ اینک باز­ می­گردم از انتهای تلخ جهان/ و اشتیاق دیدن بزغاله/ و اسب بور خمیده بر قصیل/ و زن جوان به جامة رنگین روستا/ دلهره­ام را دو چندان کرده است./ زنی جوان/ - به جامة جین آبی-/ سوار بر موتور سیکلت/ به استقبالم می­آید/ - نوة کوچکم است-/ و بر کنارة سیمانی روستایی/ - اینک پالایشگاه-/ .../ مردی جوان/ - نبیره­ام-/ به لباس و کلاهخود ایمنی/ پیش از سلام می­غرد:/« اول قرنطینه/ نیای بزرگ!»/ از انتهای جهان/ به ابتدای جهان بازگشته­ام/ نه بر شعاع نگاه اسب/ نه در قرنطینة نبیره­ام/ جایی ایمن/ نمی­یابم/ .../ به ابتدای جهان/ از کدام کوره­راه توان رفت/ ای آسمان! (همان: 630-632)

 

در نمونه­هایی که ذکر شده است، تقابل­ها و به اصطلاح فرنگی­ها، شکاف(Gap)های معطوف به عاطفة نوستالژیک شاعر به خوبی هویدا است: غریب مغرور، اسب/ خیابان­های پرهای­وهوی، چراغ قرمز قانون؛ دختران شهری و مدرسه، عشق شهری/ دختران روستایی، عشق روستایی؛ دل(روح) بیابانگردِ آزاد/ خیابان؛ لباس­های رنگین روستایی/ لباس جین آبی؛ روستا، احترام و عاطفة انسانی/ پالایشگاه، غریدن، قرنطینه و ...

 

ج: غم غربت مدرنیته: نوع سوم غم غربت، در مواجهة آتشی در برابر صنعت و مدرنیسم جهانی است . آتشی از دهة هفتاد به بعد مرتب به خارج از ایران مخصوصاً به آمریکا مسافرت کرد. وی« در سال 1372، میهمان اصلی کنفرانس«سیرا» وابسته به مرکز تحقیقاتی خاور نزدیک در دانشگاه کالیفرنیا-  لس­آنجلس UCLAبود. موضوع اصلی کنفرانس«دموکراسی و موانع آن» بود او هم عنوان اصلی کار کنفرانس را رعایت کرد، به شعر و ادبیات در ارتباط با دموکراسی و فقدان یا حضور آن حرف زد.»(تمیمی، 1378: 354) حاصل این سفرها آشنایی مستقیم او با فرهنگ و تمدن غرب بود و حاصل این آشنایی او، نوعی تحول یا بدعت در شعر معاصر بوده است و آن به کارگیری بسیاری از واژگان و اصطلاحات مربوط به جهان متمدن کنونی است. البته پیش از آتشی، شاملو به صورت گسترده از واژگان، اسطوره­ها، تلمیحات و فرهنگ غرب در شعر خود استفاده کرده بود ولی آتشی این عناصر را به صورت گسترده و مستقیم به کاربرد که از اواسط دورة شاعری او به صورت ویژگی بارز سبکی وی نیز درآمده است. واژگانی مثل: اینترنت، ماهواره، ایدز، انواع مواد مخدر، جملات انگلیسی رایج در ارتباطات اینترنتی و ... برآیند ایماژهای مربوط به حوزة صنعت و تمدن در شعر او عمدتاً پژواک اعتراض شاعر در برابر پیشرفت حیرت­آفرین صنعت در غرب و قربانی­ شدن ارزش­ها، عواطف، احساسات، راستی­ها و آیین­های انسانی در برابر این غول بی­عاطفه است. در این نمونه از اشعار است که آتشی غم غربت بشریت را دراین جهان سرده است. حالتی که ماشین و ابزار جا را برتمام مؤلفه­های انسانی تنگ کرده و انسان خود، موقعیت و هویت خود را درآن گم کرده است. پدیدة نوظهور«اینترنت» که به سرعت تمام قاره­ها را پیمود وبخشی از ایدة «دهکدة جهانی» را تحقق بخشید و ضمن برداشتن مرزهای جغرافیایی، بسیاری از مرزهای انسانی را نیز از بین برد، از دل­مشغولی­های مهم شاعر در این حوزه است. لحن شاعر در این تصویرسازی­ها با طنز تلخ و گزنده همراه استWe  invite you to… / هرگز/ من به دیاری نخواهم آمد که درآن/ گاوهای هندی و سگ­های بانوان انگلیسی/ از آدم آزادترند/ نه به دیاری که درآن/ کامپیوترها به جای انسان حرف می­زنند/ و عشق/ روی نوار اینترنت، جهان را/ هی دور می­زند و دور می­زند/ و تپش دل­ها را/ شاسی­های مونیتورها تنظیم می­کنند/ و زنی که روبه­روی مونیتور نشسته/ نام عاشقش را/ در هزارتوی ترانزیستورها گم کرده است./ Pleas accept our… / ...(آتشی،1386: 1367-1368)

 

پدیده­های دیگر تمدن نیز بدین گونه است. آتشی بازگشت به هویت انسانی(صفا و صمیمیت کودکی، ارزش­های بشری) و یا ملی انسان­ها را بهترین راه مقابله با آن­ها می­داند: های! ... وست­وود!.../ گذارگاه پاهای مردد عصر، در عصرهای محقق جادو/ وست­وود نئون­ها و کامپیوتر/ وست­وود واژه­های مهاجر/ در ریشخند لیزر/ که عشق کول به کول نفرت / و دل درکنار فلز/ در طول تو می­شتابند/ .../ های! وست­وود/ من چه می­کنم این­جا؟/ اما/ من می­روم که لبخندم را به پستوهای دلتنگی برگردانم/ و حیرتم را بگذارم/ از زهرکینه کمی سبک­تر شود.(همان: 1178)

 

بیا به لحظه­های خاکی خودمان برگردیم/ به جرعة گس چای صبح در انتهای گردنة کابوس/ هنوز که هنوز است/ در عرض جنگل فلز و نفت/ طول فرارهای کودکیم را می­جویم/ .../ بیا به لحظه­های کوهی خودمان برگردیم/ به ناشتایی نان گرم در آغوز بزکوهی/ در سایه­سار دره­های کبود که شعله­های آتش یاغی­ها مشبکشان کرده بود/ حال آدم به هم می­خورد آخر/ از نیمه­های ساندویچ و ته ماندة غذا، که/ عق می­زنند آخر شب رستوران­های دنیا/ در سطل­ها- در غیبت نگاه گرسنة آفریقا/ از لاشه­های چلاندة ایدز/ لای زباله­ها/ .../ هنوز که هنوز است به خاطرة دورگزدان می­اندیشم/ و/ پای شمایل سدر، سوگند می­خورم که اسب/ زیباتر از لکوموتیو/ و یوزپلنگ همین دره­های بیمار/ هنوز تندتر می­دود از جاگوار...(همان: 1272-1273)

 

.../ هرگز/ چه سبز باشد چه ماوراء سبز/ عبور می­کنم/ زیرا الان به درختی می­اندیشم که در آبادی کودکیم جا گذاشته­ام/ درختی که هنوز گنجشکان را پناه می­دهد/ .../ پس من دنده عقب خواهم رفت!/ .../ به جهنم!/ آوارباد برخودتان و چشم­های لیزریتان ترافیکتان/ من می­خواهم به درخت سبز زن بز بور چشم سیاه برگردم/ به پیالة شیر خام... (همان: 1366)­­­

 

در این رویکرد، بیزاری از مدرنیته محرک اصلی عاطفة نوستالژیک شاعر بوده است. البته این واکنش مربوط به روحیة شخصی شاعر نیست:«هر عصری از مدرنیتة خود بیزاری جسته است. هر عصری از همان ابتدا، عصر پیشین را به خود ترجیح داده است.»(کالینکوس، 1382: مقدمه)

 

نادر نادرپور: نادرپور در سال 1308 در تهران به دنیا آمد و در سال 1378 در امریکا دیده از جهان فروبست. او از شاعران صمیمی روزگار ما بود. وی در دیباچة«سرمة خورشید» گفته است:«هرگز برای اینکه شعر گفته باشم، شعرنگفته­ام. هر شعر من نیازی است که برآوردنش را به جان پذیرفته­ام و هرگاه نیازی نداشته­ام لب از سخن فروبسته­ام.»(نادرپور، 1338: 11) رضا براهنی از او با عنوان «تصویرگری بزرگ»یاد کرده است. وی همچنین در سال 1346، نادرپور را به همراه سیاوش کسرایی، هوشنگ ابتهاج و فریدون مشیری«مربع مرگ» نامید. رک: (براهنی،1371: 2/947)یأس، تیره­بینی، پوچ­انگاری و مرگ­اندیشی از ویژه­گی­های عمومی شعر نادرپور مخصوصاً در دوره­های اولیة شاعری اوست. شاید این نوع اندیشیدن وی متأثر از رمانتیسم به اصطلاح سیاه فریدون توللی باشد. مسافرت یا مهاجرت او به فرانسه باعث تشدید این حالات روحی او شد. یدالله رویایی می­نویسد: «پاریس و روزگاری را که شاعر در آن­جا گذرانید، درون او را به یکباره عوض کرده بود. آنجا بود که چشمان او با حیرتی تلخ به روی واقعیت­های تلخ­تری گشوده شد.پاریس از سویی همة آینه­ها را از زاویه­های گوناگون، جلوِ شاعر نهاد تا در صراحت بی­رحمانه و خشن آن­ها چهره­هایی از حقایق درون، محیط و زمان خود را ببیند.»(رویایی، 1340: 734) در این دوره از اشعار نادرپور است که غم غربت را به وضوح می­بینیم. در تحلیل شعرهای او دوگونه غم غربت به چشم می­خورد. اول، یادکرد حسرت­بار دوران کودکی که هم مربوط به زمان اقامت وی در ایران و خارج است. دوم، یاد وطن، که مخصوص دوره­ای است که از ایران مهاجرت کرده و در ایماژهای گوناگون آن را به تصویر کشیده است.

 

الف:غم غربت کودکی.بازگشت به دوران کودکی و یادکرد خاطره­ها، بازی­ها، لوازم مدرسه، اسباب­بازی­ها و تمام چیزهای مربوط به صفا و معصومیت آن دوران همیشه با شاعر همراه بوده است. این پناه­جای در اندیشة نادرپور تسکین دهندة آلام روحی او، نیز غلبه برغم غربتی است که در خارج از وطن خود بدان گرفتار بود.

 

ای شما، پرندگان دور:/ سالیان سبز/ سالیان کودکی!/ سالیان سبزی ضمیر و سبزی زمین/ روزگار خردسالی من درجهان/ سالیان خاک­بازی من و نسیم/ تیله­بازی من و ستارگان/ تاب­خوردن من و درخت با طناب و نور/ ای­پرندگان جاودانه درعبور:/ سالیان سبز/ سالیان کودکی!/ سالیان قصه­های ناشنیده­ای که دایه گفت/ ـ قصه­های دیو و قصه­های حورـ/ سالیان شیر و خط و سالیان طاق و جفت/ سالیان خشم و سالیان مهر/ سالیان ابر و سالیان آفتاب/ سالیان گل ـ میان دفترسفیدـ/ پرـ میان صفحة کتاب/ سالیان همزبانی قلم/ با مداد سوسمار اصل/ ... (نادرپور، 1356: 124-125)

 

گنجة من بوی قرآن می­دهد/ بوی قرآن و گلاب و آسمان/ بوی شهوت­های تند واشک/ بوی روزان و شبان بی­نشان/ .../ بوی برف بامداد کودکی/ بوی بسترها و بوی لاجورد/ بوی گیسوی سپید دایه­ام/ بوی مطبخ، بوی کلفت، بوی مرد/ .../ اشکم امشب سخت می­خندد به من/ چون ز بوی گنجه جویم راز من/ رهگذر از دور می­خواند هنوز/ در هوا پر می­زند آواز او/ ...(همان: 146-148)

 

غم غربتی که در شعرفروغ فرخزاد (1313- 1345) نیز به چشم می­خورد از همین نوع است:یاد حسرت آمیزدوران کودکی: آن روزها رفتند/ آن روزهای خوب/ آن روزهای سالم سرشار/ آن آسمان پراز پولک/ آن شاخسار پراز گیلاس/ آن خانه­های تکیه داده در حفاظ سبز پیچک­ها به یکدیگر/ آن بادبادک­های بازیگوش/ آن کوچه­های گیج از عطراقاقی­ها/ آن روزها رفتند/ .../ آن روزها مثل نباتاتی که در خورشید می­پوسند/ از تابش خورشید پوسیدند/ وگم شدند آن کوچه­های گیج از عطراقاقی­ها/ در ازدحام پرهیاهوی خیابان­های بی­برگشت/ و دختری که گونه­هایش را/ با برگ­های شمعدانی رنگ می­زد، آه/ اکنون زنی تنهاست.(فروغ، 1379: 289- 294)

 

هرچند ریشة هر دو نوع غم غربت در شعر نادرپور و فروغ، نارضایتی از وضعیت موجود و یادآوری خوشی­های گذشته است ولی ارتباط تنگاتنگی نیز با زندگی و روحیة دو شاعر دارد. چیزی که فروغ را به حسرت دوران خوش کودکی و فضای آزاد و صمیمی آن می­کشاند، شکست در زندگی زناشویی و نداشتن امنیت روانی واجتماعی است.[6]

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
  • خرید vpn
  • دانلود آهنگ جدید
  • سنجش و دانش
  • مخمر آبجو
  • فروشگاه محصولات لاغری نحیف
  • جاذبه های گردشگری
  • خرید گیفت کارت
  • شنل کوکو
  • اکستندر
  • لارجر باکس
  • آتلیه
  • خدمات مجالس
  • کاردستی کودک
  • ثبت شرکت
  • هارد SSD
  • اجاره باغ برای عروسی
  • آپلود
  • قیمت ssd samsung
  • اپلود
  • تجهیزات توانبخشی
  • آفبا
  • سنجش و دانش
  • آتلیه کودک
  • لوگو
  • مشاوره آنلاین
  • خرید خودرو
  • دکتری
  • سنجش و دانش
  • اخبار ورزشی
  • آفبا
  • جذاب ترین پسر ایرانی
  • گپ
  • خرید ssd samsung
  • شبکه اجتماعی
  • چت روم
  • آفبا
  • سنجش و دانش
  • IT Research Center
  • تراوين
  • دانلود بازی اندروید
  • دانلود آهنگ جدید
  • دانلود آهنگ جدید
  • روغن ماساژ بدن
  • افزایش سایز سینه
  • دستگاه وکیوم سینه
  • دانلود کتاب
  • دانلود پایان نامه مدیریت
  • مبلمان اداری
  • مبل
  • مبل
  • العاب بنات
  • بازی
  • بازی
  • خرید جم
  • خرید بازی کامپیوتر
  • نرم افزار حقوق و دستمزد
  • مدل روز
  • وی پی ان
  • خرید vpn
  • خرید وی پی ان
  • فروشگاه بدليجات اينترنتی
  • لایسنس ویندوز 10 اورجینال
  • بلیط چارتر
  • اکشن فتوشاپ
  • خرید هاست
  • آهنگ تهران سیاوش قمیشی
  • مکمل شاپ
  • خرید بلیط هواپیما
  • پودر چاقی
  • جوک خنده دار
  • خرید اینترنتی
  • مرجع قیمتی محصولات
  • های وی پی ان
  • دانلود آهنگ جدید ایرانی
  • طراحی قالب وردپرس
  • خرید اینترنتی
  • عکس بازیگران ایرانی
  • خرید vpn
  • مشاوره ازدواج
  • شارژ ایرانسل
  • فروشگاه ساز
  • قیمت تلویزیون ال جی
  • فروش بک لینک
  • همکاری در فروش
  • دانلود آهنگ جدید موزیک ویدیو
  • Android strategy Game
  • بازی دخترانه ارایشگری
  • دستبند فانی بافت
  • سرور مجازی
  • تعمیر نیسان پاترول
  • دانلود فیلم خارجی
  • دانلود آهنگ جدید
  • فروش اسپمر
  • لوازم یدکی پراید
  • چت روم
  • فروش بک لینک
  • عکس بازیگران
  • فال تاروت
  • هندزفری تغییر صدا
  • آخرین اخبار باشگاه استقلال
  • آخرین مطالب ارسال شده
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 29
  • کل نظرات : 8
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 40
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 60
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 62
  • بازدید ماه : 66
  • بازدید سال : 287
  • بازدید کلی : 10,886